برا عید دو تا ماهی خریده بودیم.براشون اسم انتخاب کرده بودم.اقدس و طلعت.وقتی میخواستیم بریم ولایت، سپردیمشون به خانوم الف.وقتی برگشتیم،طلعت خانوم مرده بود.حالا ما موندیمو اقدس خانوم.ازون وقت تا حالا، اقدس خانوم افسردگی گرفته.باور کنین راست میگم.اصلا تکون نمیخوره.سالم سالمه.ولی فقط یه جا ثابته.ولی وقتی براش غذا میریزم، سریع میاد غذاهارو میخوره و میره.این ازون افسردگی های اشتها آور گرفته، خیلی ناراحتم.کاش اصلا ماهی نمیگرفتیم،خب این چه کاریه?واقعا خودخواهی محضه.گناه دارن آخه.اینا که جاشون اینجا نیست.یه جایی نزدیک سرزمین عجایب، یه سدی هست که توش پر از ماهیه.قراره فردا اقدس خانوم رو ببریمش اونجا رهاش کنیم تا بلکه روحیشو بدست بیاره.اقدس خانوم ببخشید که افسردگی گرفتی.سال دیگه به هیچ وجه ماهی نمیخرم.البته ماهی خیلی دوست دارم ولی نه اینجوری بدون امکانات نگهداری که بنده خدا افسردگی بگیره. بلکه یه آکواریوم پر از ماهی های خوشگل.به پوری گفتم اگه یه روزی ، یه زمانی، یه وقتی،میخواستی سورپرایزم کنی برام آکواریوم بزرگ پر از ماهی بگیر.
سوری این اسما چی بود گذاشتی آن چنانم اسم بردی من اولش فک کردم آدمن
فکر کنم اقدس هم به خاطر این نوع نام گذاری افسرده شد
من مردۀ این انتخاب اسمتم!
چون ماهی ها گناه دارن ما نه برا عید میخریم و نه آکواریوم میگیریم
دوس داری تو رو زندونی کنن تو یه خونه آخه؟
نه واقعا دوست ندارم.اقدس خانومم دیروز آزادش کردیم.
من پشیمونم
تو رو خدا یکی من رو بگیره تمام نظرات رفت .ماهی من تو شیلاتون رفته
چه خلاقیتی تو انتخاب اسم به کار بردین